انتظار

واژه غریبی است...

 

واژه ای که روزها یا شاید هم ماههاست که با آن خو گرفته ام

 

که چه سخت است انتظار

 

هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من!

 

خواهم ماند تنها در انتظار تو

 

چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو، نمی دانم؟

 

شاید که روزی بخوانند بر تو، عشق مرا...

 

می دانم روزی خواهی آمد، می دانم...

 

گریان نمی مانم، خندانم

 

برای ورودت ای عشق...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد